باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

شوق و ذوق خوانندگی

  باربد مامان مشغله این روزهاش خوانندگیه و شوق و ذوق خاصی داره در حدود دو ماهه که هر چی شبیه میکروفن باشه دستش میگیره و شروع میکنه به خواندن البته بعضی موقعه ها گیتارش یا ارگش را هم میاره و شروع میکنه به زدن و خواندن.توی رفتارش خیلی دقیق شدم و یاد گفته (ماریا مونته سوری ) می افتم که میگه اگه توی رفتار بچه ها دقت کنید قشنگ خواسته هاشون را متوجه میشوید واقعا درسته چون باربد را توی این دوماهه همهاش زیر نظر داشتم و چون دیدم واقعا علاقه داره وسایل این کار را براش خریدیم البته این  میکروفن که عکسش را گذاشتم خیلی دوست داره چون صداش از توش پخش میشه  این میکروفن را مک (سیامک) براش خریده.   ...
25 شهريور 1391

به کار بردن قید

  عزیز دل مامان چند روزی یک کلمه را خیلی به کار میبره هر چی فکر میکنم  این فسقلی معنی این کلمه را از کجا بلده که اینقدر قشنگ به کار میبره . وقتی بهش میگم باربد اسباب بازیهات را جمع کن .میگه:الان.میگم باربد بیا غذا بخور .میگه : الان .اینقدر هم این کلمه قشنگ تلفظ میکنه که دل مامانی را میبره عاشقتم پسرم. ...
21 شهريور 1391

اتمام پروژه پوشک

آغاز ابن پروزه از ٢ اردیبهشت بود این پروژه را با دلهره زیاد شروع کردم دلهره من هم بابت این بود که آیا موفق میشم یا نه ولی خدا را شکر به خوبی به اتمام رسید .البته ناگفته نمونه که باربد  در این پروژه واقعا خوش درخشید و واقعا به حرفهای مامان گوش میداد . شرح و خلاصه کار این پروژه : دوم اردیبهشت از اصفهان که برمیگشتیم دیگه تصمیم گرفتم باربد را از پوشک بگیرم اولش میترسیدم  و همه اش میگفتم آیا موفق میشیم (من و باربد ) یا نه .ولی خواستن توانستن است . اول از جیش باربد شروع کردم توی خونه دیگه پوشکش نکردم ولی بیرون که میرفتیم پوشکش میکردم شانس بزرگ من شبها بود چون باربد از نوزادی البته ٧ یا ٨ ماهگی شبها جیش نمیکرد و من اکث...
12 شهريور 1391

خاطرات شیرین اصفهان

   درود به همه ما با کلی خاطرات خوب و شیرین از اصفهان برگشتیم   باربد جونی ایندفعه کلی بهش خوش گذشت و همه روزهاش با یه برنامه خیلی شاد تموم میشد از صبح که بلند میشد تا شب با آیدا بازی میکرد با هم میرفتن دم خونه و بازی میکردن انواع بازیها آب بازی .سرسر بازی . خاله بازی. دوچرخه سواری.البته ناگفته نمونه که آیدا هم خیلی دل به دل باربد میداد . باربد جونی کلی هم توی اصفهان هدیه گرفت اولین روز تک (اتابک) یکدونه میز بیلیارد برای باربد هدیه گرفته بود .بعد مامان ن باربد را برد بیرون و براش یکدونه سرسره خرید. شب دوم مک (سیامک) یک اسباب بازی برای باربد گرفته بود که باربد کلی ذوق کرد بلندگو که باربد میتونست...
8 شهريور 1391

سلام به اصفهان

ما امشب میریم اصفهان دلمون کلی تنگ شده برای خانواده و خود اصفهان به امید روزهای خوب برای همه.   به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را ...
24 مرداد 1391
1